تاج یادت نره
دیدن مورچه ای که باری را میکشد می تواند موضوع یک انشاء جالب در مورد حیوانات باشد خصوصا مورچه که دنیایی پر رمز و راز دارد و تلاش بسیاری برای زندگی خود می کند که می تواند به عنوان یک نمونه و ی الگو برای کودکان باشد که برای دست یافتن به چیزی باید زحمت بکشند.
اسم مورچه را که میشنویم ناخودآگاه به یاد تلاش های خستگی ناپذیر این موجود کوچک می فتیم. با وجود چثه ای کوچک ، بار هایی چند برابر وزنش را حمل میکند. مثل این که یک انسان 60 کیلویی بخواهد یک وزنه 200 – 300 کیلویی را بلند کند ، همه میدانیم اینکار نشدنی است.
در اینجا متوجه قدرت و عظمت خالق هستی میشویم و جا دارد که بگوییم “الله اکبر”.
اینارو گفتم که برسم به اینجا : قبلا که کمی بچه تر بودم وقتی میدیدم یک مورچه در حال بار کشی است شیطون میرفت توجلدم و مورچه را اذیت میکردم ، مورچه هم بار شو رها میکرد و هراسان با قدم های ریزش به این طرف و آن طرف میرفت و من هم از این کار لذت میبردم. نمیدونم چه مرضی داشتم که اینکار را میکردم ولی خدایا منو ببخش.
الان دیگه مثل قبلا بیشعور نیستم و زمانی که یک مورچه را میبینم در حال بارکشی است حواسمو جمع میکنم که باعث نشم بارشو رها کنه و حتی بعضی وقت ها بهش دقت میکنم که بارشو چطوری و با چه زحمتی جا به جا میکنه. البته بعضی وقتا دوستاش میان به کمکش و با هم چند نفری این بارو جا به جا میکنند تا به مقصد برسند.
تاج یادت نره